جدول جو
جدول جو

معنی قره گول - جستجوی لغت در جدول جو

قره گول
(قَ رَ گُلْ)
دهی از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد واقع در 35 هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 7500 گزی باختر شوسۀ بوکان به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن جلگۀ معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 254 تن. آب آن از سیمین رود و محصول آن غلات، توتون، حبوبات، چغندر. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ره گو
تصویر ره گو
نغمه سرا، خواننده، خنیاگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قره گیله
تصویر قره گیله
سیاکوتی، درختچه ای از تیرۀ گل سرخیان با شاخه های انبوه و خاردار و برگ های سبز تیره که گل های آن در طب به عنوان مقوی قلب و ضد تشنج به صورت دم کرده یا پودر به کار می رود، بلک، سرخ ولیک، ولک، کومار، کورچ، کویچ، مارخ، ولیک، سیاه الله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قصه گو
تصویر قصه گو
کسی که داستان بگوید، گویندۀ قصه
فرهنگ فارسی عمید
(دَرْ رَ)
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج. فعلاً مخروبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نِ وِ)
ره گوی. ره گو. مطرب و خواننده و خنیاگر و نغمه سرای. (از انجمن آرا) (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) :
حریف آمده مهمان و مطرب و ره گوی
برون ماه صیام و درون ماه صیام.
سوزنی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(دَ رِ وِ)
ده کوچکی است از دهستان ایوه بخش ایذۀ شهرستان اهواز. واقع در 58هزارگزی باختر ایذه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پُ تِ هََ اَ)
گویندۀ قصه. داستان گوی. قاص. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
رود قره سو، یا زرینه رود. از الوند سرچشمه میگیرد. کوه الوندمرکب از توده هایی است که بین آنها دره هائی واقع شده و در هر یک چشمه های فراوان دیده میشود. تمام این جویبارها در جلگه به هم ملحق و آبهای شمالی به هم متصل شده تشکیل زرینه رود یا قره سو را میدهند. سد مشهور ساوه که اکنون خراب است بر روی قره سو بوده است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 380، 387، 394، 397). رود قره سو یازرینه رود در شمال قم از مغرب به مشرق جاری است و رود اناریار که از خوانسار سرچشمه میگیرد و از جنوب به شمال جاری است از شهر قم گذشته به آن ملحق میشود و شعب دیگر نیز از کوههای خلجستان بدان متصل میگردد
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُ)
دهی از دهستان دیکلۀ بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 24 هزارگزی جنوب هوراند و 2500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر.. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنه 115 تن. آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ شاهْ وِ)
دهی از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور، که در 3 هزارگزی جنوب خاوری چکنۀ بالا واقع است. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 117 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نُ رَ / رِ)
سیمگون. سیمین. نقره فام. به رنگ نقره. سپید چون سیم:
بلارک به گاورسۀ نقره گون
ز نقره برآورده گاورس خون.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(لَ رَ سَ)
دهی از دهستان ژاوه رود بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 32 هزارگزی جنوب سنندج و یک هزارگزی باختر شوسۀ سنندج به کرمانشاه. کوهستانی، سردسیر، دارای 65 تن سکنۀ سنی، کردی زبان. آب آن از چشمه، محصول: آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُلْ)
دهی از دهستان بافت بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 15 هزارگزی جنوب خاوری هوراند و 29500 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 40 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان. واقع در 19هزارگزی جنوب قصبه بهار و 8هزارگزی جنوب راه شوسۀ همدان به کرمانشاه، با 2492 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ قُ یُ)
دهی از دهستان سکمن آباد بخش حومه شهرستان خوی واقع در 45500 گزی شمال باختری خوی و 4000 گزی باختر شوسۀ سیه چشمه به خوی. موقع جغرافیایی آن سینۀ کوه، سردسیر سالم است. سکنۀ آن 433 تن. آب آن از چشمه و آق چای و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. در دو محل به فاصله هزار گز به نام قره قوش بالا و پایین مشهور است. سکنۀ قره قوش پایین 381 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُ)
دهی از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در 18 هزارگزی جنوب چکنه بالا واقع است. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 225 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و مالداری و ابریشم بافی است. راه مالرو دارد. مزارع کلاته حاجی میرزا یا سیدها جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان چالدران بخش سیه چشمۀ شهرستان ماکو واقع در 45000 گزی شمال خاوری سیه چشمه و3 هزارگزی خاور شوسۀ سیه چشمه به زیوه پائین. موقع آن کوهستانی و هوای آن معتدل سالم است. سکنۀ آن 113تن. آب آن از چشمه و چاه و محصولات آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ وَ)
دهی از دهستان چمچمال بخش صحنۀ شهرستان کرمانشاهان واقع در 20 هزارگزی جنوب باختری صحنه و 3 هزارگزی جنوب شوسۀ کرمانشاه به همدان. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیر است. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از رود خانه گاماساب و محصول آن غلات، حبوبات، توتون. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. تابستان از طریق فراش اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ لَ / لِ)
گونه ای است از درخت ولیک. ولیک در جنگلهای شمال و بجنورد به طور وحشی میروید، و پنج گونۀ آن را در ایران نام برده اند. گونه های سیاه آن را در آستارا و گرگان رود، قره گیله نامند. رجوع به جنگل شناسی از انتشارات دانشگاه تهران ج 1 ص 236، 237 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان گاودولی بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 33 هزارگزی جنوب باختری مراغه و 2 هزارگزی باختر شوسۀ مراغه به میاندوآب. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 848 تن. آب آن از رود خانه مردی و قنات و چاه و محصول آن غلات، چغندر، کشمش، بادام، زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ گُ نِ)
دهی جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر واقع در 18 هزارگزی شمال باختری هریس و 6 هزارگزی شوسۀ تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل است. سکنۀ آن 97 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَرَ)
دهی از دهستان گوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس واقع در 12000 گزی باختر کلاله. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنه 160 تن. آب آن از رود خانه گرگان و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نمدمالی است. راه مالرو دارد. جنگلهای اطراف آن قرقاول زیاد دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ قُزْ)
دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری خداآفرین و 29 هزارگزی شوسۀ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 20 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قره سو
تصویر قره سو
ترکی سیاه رود سیاه آب سیا هاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قره گیله
تصویر قره گیله
ترکی ولیک از گیاهان ولیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره گو
تصویر ره گو
((ی))
خنیاگر
فرهنگ فارسی معین
افسانه پرداز، افسانه گو، داستان سرا، راوی، قصه پرداز، نقال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سپیدرنگ، سپیدفام، سپیدگونه، نقره فام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
علف صحرایی که در ییلاقات روید و دام ها از آن استفاده کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
نره غول
فرهنگ گویش مازندرانی
هرچیز که گره ی زیاد داشته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی واقع در منطقه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو تازه زاییده
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نر
فرهنگ گویش مازندرانی